مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها ( ورود به کربلا)
کـیست زینب همیشه بیهـمـتا نــــور مـسـتــور عــالــم بــالا کیست زینب نفس نفس حـیـدر کیست زینب تپش تپش زهـرا کیست زینب حسین پرده نشین کیست زینب حسن به زیر کسا کیست زینب کسی چه میداند غـیـر آن پـنـج آفــتــاب هُــدی کـیست زیـنب تـلاطـم عـبـاس کـیـسـت زیـنـب تـمـوّج دریــا ذوالـفــقــار عـلـی مـیـان نـیـام اوج نـهـج الـبـلاغـهای شـیــوا کیست او شـرح ســورۀ مـریم روشنی بـخـش هـاجـر و حـوّا کیست زینب حجاب جلوۀ غیب صبـر اعـظـم، صلابت عظما قـلـمـم بـشـکـنـد چـه میگـویـم من و اوصـاف زینب کـبری؟ من چه گـویم که گـفت اربـابم حضرت عـشـق، التـماس دعا الـسـلام ای شـکـوه نـام حسین دومـیـن فـاطـمـه، تـمامِ حسین آسمان هم در انحـصارش بود کـهـکـشان گوشۀ نـقـابـش بود آتـش؛ آتـش گـرفـتــۀ نــورش آب، سـیــراب آبـشــارش بـود بعد پـنجـاه و چـند سال حسین باز هم غـرق در بهـارش بود قـامـتـش را نـدیـد حــتـی مــاه که عـلـمـدار پـرده دارش بـود محـرم مـحـمـلش فـرشته نبود تا عـلی اکـبـرش کـنـارش بود کـــاروانِ عــشــیــرۀ زهــــرا تحت امرش در اخـتیارش بود نـاقـهاش روی بـال جـبـرائـیل کـز نـدیـمـانِ بیشـمـارش بود حـج خود با جـهـاد کـامل کرد نـیــنـوا آخـریـن دیــارش بـود محـمـلـش ایستاد و پایین رفت لحـظـۀ سختِ انـتـظـارش بود شور میزد دلش که میدانست قـتـلگـاهی در انـتـظـارش بود آه گـرمی کـشـیـد از جـگـرش کربلا را که دیـد زد به سرش |